درود و خوشامد بر بازدیدکنندگان محترم!
پس از تحلیل و بررسیهای فراوان(Not in Rahim mode) تصمیم گرفتم در این قسمت پس از مقداری گفتگو حول تئوریجات، صفر تا صد پخت غذا را خدمت شما عزیزان تقدیم کنم.
این قسمت غالبا آموزش بوده و فاقد costure است.
ناسلامتی دانشآموزای سمپادی این مملکتیم!...
درود و خوشامد بر بازدیدکنندگان محترم!
پس از تحلیل و بررسیهای فراوان(Not in Rahim mode) تصمیم گرفتم در این قسمت پس از مقداری گفتگو حول تئوریجات، صفر تا صد پخت غذا را خدمت شما عزیزان تقدیم کنم.
این قسمت غالبا آموزش بوده و فاقد costure است.
زندگی روزمره مان پر از تصمیمات و دوراهیهاست. گاه چپ و گاه راست میرویم و گاه بر سر مرز باریک نادانی و فهمیدگی قادر به انتخاب و تصمیم نیستیم.
درسته زندگی یک باره، ولی نباید تجربه کنیم؟ ولی تجربه هم هزینه داره...
اینجاست که استاد محمدپور میفرمایند:
سیگاری ترسه چکمه(سیگار را برعکس نکش)
زیندگی ما پر از سیگارهای نکشیدهای است که نمیدانیم از کدام سمت دودشان کنیم... پر از راههای ناشناخته.
ما در زیندگی دوشوار به تجربهها نیاز داریم، تا بدابنیم سیگار را از کدام طرف بکشیم، بدانیم کدام راه درست است و اگر سیگار را برعکس بکشیم چه میشود. اما! اما تجربههایی بدون تعصب، چه درست و چه غلطش، فقط تحریف نشده باشد چه با تعصبات و دیدگاه صاحب تجربه و چه با غلو و داستان سرایی... پس شاید هیچکاه منبع مناسبی برای درس زندگی گرفتن نتوان یافت...
در این حین شاید از خود بپرسید چرا سیگار را نباید برعکس کشید؟ اینجاست که محمدپور شما را میکند؛ ولکن نصیحت.
سیگاری ترسه چکمه چون آزین یانار(سیگار را برعکس نکش چون دهنت میسوزد)
پ.ن: در سخن ایشان تامل کنید.
با عرض سلام و درود و خیر مقدم خدمت شما علافانِ بیکار که وبلاگ جورابچیلار را دنبال میکنید.
با توجه به کامنتها و سنجش دوباره نیازها به ادامه آموزش خواهیم پرداخت.
درود!
ایده مریضی از طریق ثنای عزیز بدستم رسید مبنی بر اینکه مزخرفاتی پرمحتوا را از چتجیپیتی جویا شده و نتایج شگفت آور آن را در وبلاگ قرار دهیم. با اولین چتجیپیتیطور که بالا تر هم گفتم خدمتتان ارائه میگردد. امید است عاطفهگونه و اِنقدددد🙌🏻 لذت ببرید.
درود!
دعای خیر جورابچی غایب بر شما یاران و همراهان جورابچی باد.
در سال تحصیلی جدید، جورابچیلار فعالیت چشمگیری داشته و اسم آن در محافل بالارده متعددا تکرار گردیده است. در این روزهای میمون یاران جدیدی به ما پیوستهاند که مقدم آنها را گلباران نموده و با آغوشی باز و پر از محبت حضور آنان در جمعمان را میستاییم.
به هر کجا بنگرید، نشانه های ماطریکص را میبینید. این پست شامل یک روز عادی از زندگی یک جورابچی است که تحلیل آن و درک رازهای مربوط به ماطریکص در آن را به خودتان وا مینهم.
حتما تا بحال این جمله پر مفهوم به گوشتان خورده است، اما پشت آن چه مفهوم و راز مخوفی نهفته است؟
با سلام و احترام خدمت دنبال کنندگان وبلاگ جورابچیلار. پس از بررسی های فراوان و سنجش نیازها تصمیم گرفتم که آشپزی را به روشی بسیار آسان از صفر تا صد و حتی مناسب برای مبتدیان مکتوب سازم. امید است از گشنگی تلف نشده و نمیرید.
اگر سوال و یا مشکلی بود در کامنت ها مطرح فرمایید تا در اسرع وقت به آن پاسخ بدهم.
پ.ن: برای موخرمایی عزیز، امیدوارم از گشنگی و اطعام این حجم از ذغال و غذای سوخته سقط نشوند زیرا ایشان بسیار گَشَنگ هستند.🌹
در همین روزها بهترین برنامه ریز و مدیر استان و حومه، صمدی مجبور به تغییر زیربنایی و اساسی زنگهای درسی شد.
موهای محمدپور کبیر رو به رشدند. مهتابی سمت چپ چراغ چپ سمت جلوی کلاس دچار تحولاتی گشته است و در ابتدا فکر کردیم که روح بزرگ اسمعیلی از این طریق و بصورت کد مورس می خواهد با ما ارتباط برقرار کند ولی پس از بررسی های استادانه محمدپور به این نتیجه رسیدیم که مهتابی دچار پروستات الکتریکی شده است. به این منظور که با مصرف زیاد برق در آزمایشگاه توسط زینالی که انواع عرقیجات را تهیه میکند، برق به کلاس ما نمیرسد. شاید با خود بپرسید چرا از گاز استفاده نمیکند؟ چون ناظمی پیر و فرتوت گشته و پس از عمل کردن محتویات و اعما و احشا اش دیگر نایی ندارد که با استفاده از گلوپس خود گاز مرغوب و کافی برای استفاده زینالی تولید کند. شاید بپرسید که مگر یک غیرجورابچیِ اصل میتواند گلوپس استخراج کند؟ جواب منفی است! ناظمی با استفاده از تجهیزات خود بدون استخراج گلوپس از بدنش از انرژی آن استفاده مینمود که باعث بروز بیماری های فراوان وی شد و به همین علت است به استخراج مرتب و زمان بندی شده گلوپس توصیه میگردد.
این گزارش را با نقل قولی از فرعون اعظم، جیحون فرهیخته و دانا به اتمام میرسانم:
نیسان تنها یک ماشین نیست، بلکه یک سبک زندگی است.
روایت دنیای موازی(شامل محتوای Good Ending): سخنان چَکیلپور بر دانشآموزان اثر کرد و دانشآموزان با برگزیدن دوست دختر و سپس ازدواج با ایشان دیگر تنها نماندند، همگی رستگار شده و با تمرکز بیشتری برای کنکور مطالعه کردند و همگی رتبه های زیر ۱۰۰ آوردند.
غیاب محمدپور، غافلگیری عظیمی در پی خود به همراه داشت. نه همسرش تصادف کرده بود و نه دماغ خود را عمل کرده بود، بلکه او را با وعده چای و ناهار فریب داده بودند و با آمپول های دردناک سرش را به سوماخبالان(آبکش) تبدیل کرده بودند. سپس مو کاشته بودند باشد که رستگار شود.
ناگاه حسین زاده وارد کلاس شد و به محمدپور خیره شد، دست خود را بر روی موهایش کشید و بدون گفتن چیزی از کلاس خارج شد. حسرت و غم عمیقی در ژرفای چشمان محمدپور دیده میشد، وی حتی قادر به خاریدن موهای خود نبود... ناگهان نقل قولی به یادم رسید که میگفت:
موی مفت به کسی نمیدهند!
در راستای فراق و جدایی اسد از اکبری، محمدپور به شعر شب هجران اشاره نمود که بزودی پس از تحقیقات و یافتن نسخه کامل آن، در خدمت عزیزان قرار خواهد گرفت.
امروز افتخاری بزرگ نصیبمان گشت و آن هم شنیدن اسم "جورابچیلار" در سخنان محمدپور کبیر بود.
علاوه بر آن کرمانی تلاش بسیاری برای اثبات علمی(جوک برتر ماه) وجود خداوند داشت...
غذای مفت به هیچکس نمیدهند!
و این، سخنی است از مفت خور تازه وارد مدرسه. بوی تعفن ماه مهر همه جا را فرا گرفته است.
12T1 متولد شده و چون شیری غران بر پاهای خود ایستاده است.
صمدی احساس میکند. با اینکه مادرش زنده است، احساس میکند. بوی تنفر به مشامش میرسد، و فحش های خواهر مادر خفه شده در چارچوبی به نام احترام موی سفید(من بو توحلری آموزش پرورش ده آغادمیشام - من این ترک/مو ها را در آموزش پرورش سفید کرده ام. - ا. صمدی م.ج) شنیده میشود.
امروز ۲۶ روز از تولد جلال میگذرد. امروز در سالن اجتماعات سکونتگاه موقت علامه جعفری رویدادی برگزار گردید که بشخصه از اول تا آخرش آهنگ چیزهای لعنتی از دورچی در ذهنم پخش میشد.
با سلام و عرض عقب از درز ادب.🌹
مفتخرم که ویژگی جدید وبلاگ جورابچیلار رو بهتون معرفی کنم، باشد که استفاده کنید، لذت برده و به جورابچیلار ایمان بیاورید.
دلم میخواست سکونتگاهمون خوابگاه داشت، اونجا زندگی میکردم. آخر هفته ها میرفتم خونه. با هم کصکلک بازی در میاوردیم، درس میخوندیم، یه کوفتی میپختیم میخوردیم شبا هم ساعت کوک میکردیم میگرفتیم میخوابیدم واسه کلاس فردا...
دارم فکر میکنم که آیا واقعا درس میخوندیم؟ نمیدونم! شاید چند روز اول ادا در میاوردیم ولی اگه روتین میشد خیلی پایه بودم. که با رفقا یه جا همزمان یه درسیو بخونیم تستاشو بسپریم دست دورچیِ درون.
البته فکر کنم اینا که گفتم همش توضیح خوابگاه دانشگاه بود، خودش انگیزه ایه واسه درس خوندن.
پ.ن: همش اثرات سینگلیه دوستان و گرنه دوستی با دوستان به چپ و راستمم نیست
(پ.نِ پ.ن: تخخخخ! دوستان نه چپن نه راست مستقیما توی دلمن.)
غضنفری قدریوی بیز بیلمدوخ
دردیوی گولماخ اوچون جوک ایلدوخ
هر نه قدر گولساخ سنین لهجه وه
اوریگیمیزده خاطیریوی ایستروخ
سن بیزه رسم زیندگی نی ددین
یالان لارا هش واخ باش ورمدین
ذوزنقه اگر زیندگی اولسا
ذوزنقه یولدا چپه گتمدین
بددهنی سجاد تا کجا ادامه خواهد داشت؟
با موضوعات شوکه کننده چگونه باید برخورد کرد؟
چه کسانی پشت چهره این مافیای مخفی هستند؟ دلایل سجاد برای اطاعت از مافیا چیست؟
سزای صمدی چیست؟ آیا باید در برابر مافیا ساکت ایستاد و ظلم را پذیرفت؟
رئیس مافیای کنکور کیست؟ مافیای کنکور چه از جان دانشآموزان میخواهد؟
در آزمایشگاه صدر چه وجود داشت؟ آیا آنجا مخفیگاه صمدی بود؟ چرا استادان به سمت آزمایشگاه صدر میرفتند؟
هیچ قدرت عادیای نمیتواند این همه سال در مقابل بازنشستگی مقاومت کند، بی شک صمدی قدرتی خاص داشت.
معلمان سکونتگاه علامه جعفری راه کدام مقصد را در پیش دارند؟ هدف آنها چیست؟
در تاریخ ششم شهریور ماه سال یکهزار چهارصد و دو، سکونتگاه علامه جعفری طی پیگیری های جبار از طریق شورا برای اعمال نظام تشویقی عادلانه مراسمی جهت تجلیل از نام آوران مدرسه برگزار کرد(مدال افتخار + تقدیرنامه + وجه بسیار کم). دو تن از حواریون در این مجلس حضور یافتند که آنها جعفر و جاواد بودند، گرچه نام جبار نیز آورده شد و از غیاب او و باقی دوستان بسیار غمناک گشتیم.
اشاره کنم که حجم اینترنت بنده به اتمام رسیده و بعلت عدم وجود نقدینگی، با سرعت ۱۶ کیلوبایت این پست را آپلود میکنم.🌹
آیا صمدی موجودی است بدون تاریخ انقضا؟ آیا او یک رپتایل و یا آدم فضایی است؟ آیا صمدی جاسوس است؟ آیا صمدی دشمن سکونتگاه موقت است؟ و این بخش کوچکی از سوالات دانشآموزان در مورد صمدی است.
ایده طراحی این سناریو بدست حلقه علیای جورابچیلار جرقه خورد، هنگامی که هیچ شخصی هم رده جورابچیلار نبود تا بازی مافیا را برایشان روایت کند، حواریون تصمیم به اعلام استقلال گرفتند و این بازی را طراحی نمودند.
مدتی است که اعضای جورابچیلار به افسردگی شدید مبتلا گشته و حتی زندگی عادی خود نیز از یاد بردهاند، بیایید با بیماران با عطوفت و مهربانی رفتار کنیم زیرا جارو کردن خیابانها در پاییز کاری است بسیار سخت که حتی پدر جلال در آن فصل از شدت بارش برف قادر به رعایت حجاب نیست، زیرا تنها آینه است که تار و پود فرش را در تجلی DDR3 مییابد! و ناگهان دفتر حضور و غیاب با عینکی کثیف که در استکانی غوطه ور است، برانداز میشود و الحق که این همان گل رنگارنگ است که تماس تلفنی واتساپ را بر نیترو های معلق دیسکورد برتری میبخشد و الان دو روزه که نیستم. زنهار که درخت گلوی شیشه ها را میجود و آن را بر روی آب شرب قی میکند. و صدای موزیک بندری بستنی یخی تنها فردا شب به دیدار تنور در نمازخانه میرود.
این پست مجموعهای نیمه فاخر ناشی از سرسام جاواد میباشد که به دلیل انبار سخنان و داستانها با هم آمیخته شده و قابل درک نیست، امید است پس از این مانند پیش به بروزرسانی وبلاگ پرداخته و مطالبی بسی آموزندهتر و همی فلسفیتر خدمت شما ارائه گردد.
جان فدا
ایده پروژه JBC-EYS02 که با اسم مستعار پروژه سرآغاز شناخته میشود، در مرداد ماه سال یکهزار و چهارصد و دو توسط جواد مطرح شد و با یاری حلقه سفلی به نتیجهگیری اولیه رسید.
با سلام و عرض ادب.
مدت مدیدی است که مطلب جدیدی در وبلاگ آپلود نگردیده است و قطع به یقین خیلی عظیمی از طرفداران بی شمار جورابچیلار منتظر مطلب جدید میباشند.
در این فاصله بسیار کم، دو فقره فیلم پر محتوی و پر از رمز و راز منتشر شده است که Oppenheimer و Barbie نام دارند.
تحلیل و رمزگشایی تیم فوق حرفهای جورابچیلار را در ادامه مطلب بخوانید: