دلم میخواست سکونتگاهمون خوابگاه داشت، اونجا زندگی میکردم. آخر هفته ها میرفتم خونه. با هم کصکلک بازی در میاوردیم، درس میخوندیم، یه کوفتی میپختیم میخوردیم شبا هم ساعت کوک میکردیم میگرفتیم میخوابیدم واسه کلاس فردا...
دارم فکر میکنم که آیا واقعا درس میخوندیم؟ نمیدونم! شاید چند روز اول ادا در میاوردیم ولی اگه روتین میشد خیلی پایه بودم. که با رفقا یه جا همزمان یه درسیو بخونیم تستاشو بسپریم دست دورچیِ درون.
البته فکر کنم اینا که گفتم همش توضیح خوابگاه دانشگاه بود، خودش انگیزه ایه واسه درس خوندن.
پ.ن: همش اثرات سینگلیه دوستان و گرنه دوستی با دوستان به چپ و راستمم نیست
(پ.نِ پ.ن: تخخخخ! دوستان نه چپن نه راست مستقیما توی دلمن.)