جورابچیلار

ناسلامتی دانش‌آموزای سمپادی این مملکتیم!...

چیشد که انقدر فاصله افتاد؟

داشتم پستای قدیمیو سایتو زیر و رو میکردم، یهو با خودم گفتم: "پسر! عجب بند و بساطی داشتیما! میتونی یه دل سیر خاطره برا بچه‌هات و شاید بچه‌های فامیل تعریف کنی، از اونا که برا خودت به صورت غیرقابل توصیفی خنده دار و باحاله و وقتی برا کسی تعریف میکنی فقط بهت زل میزنن و میگن خب که چی؟"

واقعا دلم برا نوشتن تنگ شده. عکسا و آلبومای قدیمی رو میبینم و با خودم میگم واقعا چه قشنگ میشد اگه ما هم عکسامونو بجای ریختن رو هارد چاپ میکردیم و پشتشو مینوشتیم! تو این چند سال اخیر و اواخر نوجونیم هیچ خاطره ثبت شده‌ای ندارم، جز مقطعی که جورابچیلارو مینوشتم.

ادامه مطلب