ناسلامتی دانشآموزای سمپادی این مملکتیم!...
در اسطوره شناسی به کتاب الآلتیجاب اشاره شد. این کتاب دیرینه با نام جورابنامه نیز شناخته میشود. گهگاهی قسمتهایی از آن را در خدمت شما قرار خواهم داد، با توجه به اینکه مستندی تایپ شده و دیجیتال از این مهم وجود ندارد، بنده در حال تدوین و گردآوری آن بوده و آپلود تدریجی آن در سایت صورت خواهد گرفت.
در پست قبل، دکتر جعفر(دکتری غضنفرشناسی + دکتری علوم سیاسی) اشارهای به JBC کرد که صلاح دانستم کمی حول آن سخن گفته و اطلاعاتی خدمت شما ارائه کنم.
با نام و یاد خرد ؛ بنده جعور هستم مشاور سیاسی پریگوژین و نفوذگر فرقه نشات یافته از ایدئولوژی جوراب و جورابچیلار ؛ در اولین نوشته خویش خواستم کمی شما را از احوال جهان کنونی و سیاست جهانی بنیان گذاری شده توسط گروه فوق محرمانه Ae-3582 آگاه سازم.. آیا وقایع اخیر درجهان اتفاقی رخ میدهد؟! جنگ روسیه و اکراین اتفاقی بود؟! پوتین نمیدانست که وارد جنگ فرسایشی خواهد شد؟! پریگوژین چگونه در یک روز به مسکو رسید؟! و در کمال ناباوری ورق برگشت؟! آیا پوتین پاپت دست آمریکاست؟! با دیدار محرمانه ای که با آقای پریگوژین داشتم به شما حقیقت محض را خواهم گفت... بترسید از پریگوژین...! او قدم هایش رادر راه فتح جهان بیشاز پیش محکمترمیگذارد حقیقتاً او هیتلر عصر ۲۱ است ! در سال های آتی خبر هایی از به اشغال در آمدن مناطق مختلف جهان توسط این غول نابغه سیاسی را خواهیم شنید . ایشان هم اکنون تحت نظر پوتین کار میکند ولی هدف خیانت به پوتین و کشور و اشغال جهان و تشکیل قدرتی واحد را دارد . بنده توانستم با کمک دوستان عزیز و گرامی وارد گروه واگنر شده و در یکی از سمت های مهم این گروه دست به کار شوم . امید است طی همکاری گروه ما با CIA و همچنین TTB بتوانیم با رهبریت غایب جورابچی اعظم ، جهان را از نابودی و تک قطبیت نجات دهیم .. امید است شما نیز با پیوستن به گروه ما با نام انحصاری JBC و آموزش های اختصاصی و فوق حرفه ای وظیفه انسانی و جهانی خود را ادا کرده به عنوان قهرمانی گمنام برای جهانیان بعد از ما شناخته شوید .
جاواد موجودی است پر از حرارت و در عین حال بی اعصاب.
جلال جانداری است غیرقابل پیشبینی.
جابر عزیز ایدهات فاکین جذاب بود به همین خاطر اسکی رفتم.
جابار موجودی است خطرناک و در عین حال شریف.
دوستان! ایده جابیر بنظرم خیلی کیوت و گوگولی اومد و با اجازه میخوام تر بزنم توش.
میخوام اینتروداکشنی ندم و مستقیم برم سمت دنیای موازی.
دوستان دستم به قلم و نوشتن نمیره به هیچ وجه... نمیدونم چم شده دیگه همهچی برام جوک نیست...
چنتا پست نوشته بودم و آماده بود اما برای سایتی با شور و حال جورابچیلار، هر چند که جز پرسپکتیو دیگر افکارم نبود، مناسب نبود و تصمیم گرفتم آپ نکنم.
شاید دور افتادن و دور شدن از رفقا موجب اینا شده، شاید فکر کردن خیلی زیاد... تفکر به وجود و ماهیت، ایستادن در تقاطع و پاردوکس واقعیت و حقیقت، اندیشیدن و نگرانی، اگه اهمیت نمیدادم و اهمیت نمیدادیم واقعا چیزای بهتری انتظارمون رو میکشید...
درسته همیشه از هر چیزی و از همهجای دنیا گفتیم و خندیدیم، اما حس کردم که نمیتونم. نه نمیتونم در حال حاضر چیزی بنویسم، نه به چیزای خوب فکر کنم.
شاید ما برزخ افکار دیگری باشیم و شاید تداوم تمایل به تنفس از ترس آینده باشد؛ شاید این دنیا خوابیاست ساخته ذهنی رو به زوال و شاید تعادل و تساوی همان هواییاست که نفس فرو میرانیم و بر بر آمدنش تضمینی نیست؛ شاید تلاشهایمان تنها سرگرمیای برای سر ترفتن حوصلهمان است و شاید پوچی و نیستی چشم به راهمان نشسته است.
دوستان فعلا ایدهای ندارم که هیچ، حوصله نوشتن و حتی نزدیک شدن به هیچ گونه شادی و خندهای را ندارم، به کنار تمامی لبخندها و تبسمها بماند به یادگار، باشد که کمتر بپرسیم و شادتر زندگی کنیم.
جان فدا
روزی صمدی در خانه غضنفر مهمان بود، دید غضنفر روی دو دست خود ایستاده و در حال سرخ کردن پیاز با استفاده از پاهایش میباشد؛ پس پرسید:
چرا با پا غذا میپزی غضنفر؟
و جواب غضنفر این بود که:
چون دسپخت خوبی ندارم، با پا غذا میپزم شاید با پاپخت غذام خوشمزهتر بشه.
در همین هنگام صمدی به عمد انگشت کوچیکه هر دو پای خود را به گوشه دیوار کوبیده و فریادی از اعماق وجود سر داد.
این پروژه در اسفند ماه ۱۴۰۱ بدست دو تن از حواریون جورابچی بنام جلال و جاواد و به حمایت باقی حواریون شروع گردید و پروژه اطلاعاتی طبقهبندی شدهای در بین اسناد سکرت علامه جعفری به شمار میرود.
باخین بورا! بولوسوز ناوار؟
این سخن اکبری به گوش تمامی محصلان سکونتگاه علامه جعفری آشنا میباشد، تکه داستانهایی کوتاه از زبان این فرد میشنویم.
مینی جریان چیست؟
مینی جریان به مجموعهای از گفتار ها و نقل قول ها در مورد غضنفر اطلاق میشود که حاوی درونمایه طنز توام با مفاهیمی عمیق و ژرف میباشد و در انتها اتفاقی ناگوار برای شخصیت مقابل رخ میدهد که انسان را به اندیشه و تفکر وا میدارد.
مینی جریان به تقلید از جریان اصلی غضنفر و پاس و سانت ساخته و روانه ذهن مخاطب میگردد. جریان غضنفری و ارز یکی از مینی جریانها به شمار میرود.
دنیای موازی ، روایتی متفاوت از اشخاصی مهم
اسماعیل درویش مدرس فرهیخته زیست شناسی و دارای دکترای ژنتیک مولکولی یا به اصطلاح molecular genetic
دارنده گلوپس سطح 2
دشمن دیرینه مدرس کنکور دکتر سجاد خادم با سس اضافه
صاحب یک فقره پراید و پسر دانشجویی که بخاطر 3 بار استفاده از سرویس بهداشتی در جلسه کنکور به نتیجه مطلوب نرسید
علاقمند به شرکت هایی همچون تکاپو زیست و بیزار از هرگونه گیاه
دارنده یک کت قهوه ای و 3 پیراهن سفید طوسی و سبز
عینک وی همیشه به او بصیرت داده و هنگام اتمام کلاس از اصطلاحاتی همچون more power everyone استفاده میکند
شایعه ای مبنی بر نبود وی در سال بعد وجود دارد که موجب ناراحتی (بلکن خوشحالی) دانش اموزان شده
باوجود همه اتفاقات با آرزوی موفقیت برای وی هستیم
واژه نازیسم با معنی سوسیالیسم ملی به مجموعه ایدئولوژی های حزب نازی گفته می شود که طبق باور ها، در سال 1945 شکست خورد اما کماکان رخدادهایی مبنی بر تداوم آن، در مدرسه علامه جعفری مشاهده می شود.
پدیدهای ریزنقش همواره مخلوط و محلول در حاشیه.
در ادامه مطلب...
پیری اعجوبهای است پرانرژی، شاد و همیشه فعال که محبوب دانشآموزان علامه جعفری و حتی سایر سکونتگاههای تبریز میباشد.
این ترم و اصطلاح برای دوره ای در عصر پسا حضور اطلاق میگردد که حفرهای نگران کننده در ارتباطات و ماهیت جورابچیلار واقع شده بود.
در مورد جزئیات آن و همچنین چند نکته حائز اهمیت در مورد پریود بخوانیم:
این جریان ناموفق، پس از اینکه جریان غضنفری ورد زبان همگان گشت، به پیشنهاد یکی از فراعنه آغاز گشت و بد نیست به عنوان یک جورابچی در مورد آن بخوانیم.
در ابتدا با اعلام برائت از هرگونه رفتارهای نژادپرستانه و جنسیت زده، در مورد رنگ لباسی سخن خواهیم گفت که پوشیدن آن در سکونتگاه موقت علامه جعفری عواقبی به دنبال دارد.
costure
cos.ture /'kɒːstʃər/ noun [uncountable] - adj [before noun] spoken not polite - poem that comes out from vulva, nonsense, sth that is stupid and untrue. synonym: bullshit
.Your posture is costure
.His teaching is costure
.Put you costure ideas in your a*s
و آیا انتهای وجود، مکان و زمان مشخصی دارد؟
آیا پس از وجود همانند پیش از آن، نیستی محض واقع گردیده است؟
کاش دروغهایی که به خوردمان داده بودند، واقعیت داشت...
دید ما به مسائل در بسیاری از اوقات محدود است،
قضاوت های نادرست سبب ایجاد حلقهها و توابع بازگشتی اشتباه نتیجهگیریها گردیده و ذهن و فکر آدمی را به محاق میکشاند.
نارنجکی که ضامنش بیرون کشیده شده است، به چه قیمتی ضامن جان مبارز ترسو و تازه کاری است که انگشتانش با شنیدن صدای تیر هوایی می لرزد؟
گرچه استتارش بر بالای برج کامل است و تاریکی شب غالب، و چراغ بر جاده تابان و اطراف صید آرام، اما چهره وی مرموز و غیرقابل تشخیص.
بر اندیشیدن از صید صیاد و ترس از اینکه مبادا من هدف او بودم و تیر بر من اثابت ننمود، ترس از تصور چهره مخوف وی در باد ملفوف در صدای زوزه گرگها...
قدرت تعقل و تصمیم در شرایط مخاطره آمیز فقط و فقط بر بقا استوار است، ذات آدمی و بشر اینگونه است، این تنها مثالی بود برای تلنگر.
برای بسیاری، مرگ تهدیدی است ناشناخته، واکنش آدمی چیست؟
اگر تقارن وجود نداشت، چه بر سر حیات میآمد؟
اگر مهتاب وجود نداشت و همیشه خورشید بود چه میشد؟
به راستی که آیا این تقابل است و یا تقارن؟
جدال غضنفر و اسد کی و کجا و چگونه به پایان خواهد رسید؟
اصلا مبدا و منشا این جدالها و بحثها کجاست؟
ماهیت وجود چیست؟
درود و وقت بخیر بر شما سروران و دنبال کنندکان وبلاگ جورابچیلار!
نمایشنامه ماهیت وجود، نوشته جاواد، بر اساس داستانهایی تفکر بر انگیز و بر اساس واقعیت میباشد که هر از چندگاهی پرده هایی از آن را منتشر خواهم نمود، باشد که مورد پسند شما قرار گیرد. علاوه بر آن، به مکتوب نمودن نکات کارگردانی نیز خواهم پرداخت تا ضبط آن تسریع گردد.