جوراب اولیه
۰۱ - هیچ نبود.
۰۲ - موسیقی نواخته میشد.
۰۳ - این آوا نخ کیهانی ریسید.
۰۴ - جوراب تشکیل یافت.
۰۵ - جوراب پاره شد.
۰۶ - او آن را پاره کرد.
۰۷ - او پشیمان شد.
۰۸ - میخواست رضایت بودِ کل را بدست آورد.
۰۹ - و بسیار پشیمان شد.
۱۰ - بودِ کل نام وی را بخشید.
۱۱ - به شرطی و شروطی،
۱۲ - که خود را ایپچی آدام بنامد،
۱۳ - و شکنجه شود.
۱۴ - ایپچی آدام را از وسط نصف کرد.
۱۵ - قدرت بودِ کل فراتر از هر چیزی است.
۱۶ - هر نصف را رشد داد.
۱۷ - بر نصفی فشار وارد نمود،
۱۸ - و بر نصفی فشار کاست.
۱۹ - و اینگونه زن و مرد پدید آمد.
۲۰ - بودِ کل ایپچی آدام و ایپچی خانیم را سکنی داد،
۲۱ - در وجود بوجود آمده در نیستی.
۲۲ - در منطقهای بنام کوچههای ملکان.
۲۳ - بودِ کل زمان را بساخت.
۲۴ - و تو چه میدانی زمان چیست؟
۲۵ - زمان همان چیزی است که نمیدانی.
۲۶ - و بودِ کل همان زمان است.
۲۷ - و زمان همان بودِ کل.