جورابچیلار

ناسلامتی دانش‌آموزای سمپادی این مملکتیم!...

اتفاقات ۰۲/۰۶/۲۷ - دیکتاتور جاودان

تمام حواریون حضور داشتند. صمدی با غرور خاصی پشت سکوی سخنرانی رفت و فکر میکرد که حضورش در آن مکان افتخاری بزرگ است. خود را با جنتی مقایسه کرد و با بی نمکی تمام اقرار به جاودانگی خود نمود. ۳۷ امین سال از رینش او مصادف است با آخرین سال از تحصیل ما.
اشاره کرد که هیچ میلی به ماندن نداشت ولی مدیرکل(م.ج) اصرار به ماندن او کرده است زیرا دانش آموزان از حضور او فیض می برند(👍).

بروس وین یا همان پدر جلال از سخنان صمدی خوشش آمد و صلواتی برای سلامتی ایشان فرستادانید. سپس افزود: چه ولی و چه اما(دانش آموزان) از حضور شما مستفیض می شوند و حضور صمدی در مدرسه نعمت بزرگی است(👍).

صمدی گفت که تصمیمی گرفته است و ابتدا معنای کلمه تصمیم را توضیح داد که مبنی بر آن است که شب خوابیده و صبحش به نتیجه رسیده که زارت، مدرسه را پادگان میکنیم با این تفاوت که به دانش آموزان اسلحه نمیدهیم. دانش آموزان باید تا اردبیهشت به مدرسه بیایند چون من تصمیم گرفته ام و نظر بقیه به مردانگی نداشته ام هم نیست. هر کس غیبت و تاخیر داشته باشد مادرش... باید نمره انظباط کم رو تو کارنامه پسرش مشاهده کنه.

صمدی همچنان که این کلمات را قی میکرد افزود: من برنامه ریز آلی و قوی‌ای هستم و همه به آن واقفید(👍)، باید ارتباط بین مدرسه و دانش آموز خوب باشد(اولیا، دانش آموز، مدرسه - یا همان پدر، پسر، روح‌القدس) ، همانطور که پیش از این بوده و ما حرف اولیا و دانش آموزان را بشنویم(تصمیم گرفتم ولی به مشورت شما احتیاجی نیست + بیاین هر مشکلی هست به من بگین تا معلما رو بیشتر باهاتون به لج بندازم)، همچنان گفت دیگر به دانش آموزان ظلم نخواهم کرد(👍). از خاطرات جوانی اش و رینش در مدارس حوالی گفت.

گوشی صمدی زارتازارت زنگ میخورد و بشیرپور را مسئول خفه نمودن آن کرده بود.

ناگهان مصدر خایمالی در قالب شخصی بنام پدر فروزش(م.ج) ظاهر شد. ابتدا صمدیین(مثنی صمدی) را بدست گرفت کمی آن را بمالید و سپس آن را با تمام وجود لیسید، صمدی را تحسین کرد و گفت منم مثل تو مادرم زندس. او معتقد بود باید چهارشنبه ها به مدرسه آمد چون امام خمینی ناراحت میشود زیرا امیدش به ما دبستانی هاست.

مادر آرش نبات نگران خواب ماندن آرش بود و معتقد بود وقتی مدرسه نباشد دانش آموزان میخوابند. همچنین بجانی را دیس نمود. یگانه نیز تبریزی و کامیاب را دیس کرد.

صمدی نصب قفسه و کمد در مدرسه را نقطه مقابل ظلم و مساوی با لطف می دانست اما در چه صورت؟ در صورتی که ماژیک جدیدی نیست و فقط از کلاس یه کلاسی دیکر مبادله میشود؟ در صورتی که آزمایشگاه لوازم کافی ندارد؟ در صورتی که شوفاژ ها چکه میکنند؟ در صورتی که...

بشیرپور و پدر پورحسن هم کمی گوهرافشانی نمودند که بشیرپور کلمه ای های‌کلس و خارجی بکار برد که از شدت فراوانی کلاس و قدرت در ذهن من نگنجید و یادم نیست.

حال صمدی معتقد است ما باید در تشریحی پیشرفت کنیم و مشکل اینجاست که سالهای قبل معلمان اختصاصی ما نه روی کتاب را باز کردند و نه سوال تشریحی داشتند، ۲۰ سال است که سوالاتی دارند و همان ها را به خورد دانش آموزان می‌دهند. او از بجانی خبر ندارد که ۳ سال پیش سوالاتی نوشته و حل کرده است، و در هر کلاس پی دی اف مربوطه را باز میکند و حتی بار دیگر آن ها را حل نمیکند، از درویش خبر ندارد که نصف کلاس را از اکسی‌توسین و قبولی پسرش در ارومیه و تکاپو زیست حرف میزند...


شهلای عزیز!

اگر این متن را میخوانی باید خدمتت عرض کنم که کسانی که لباسهایی به طیف رنگ صورتی می پوشند از کوچکی آلت خود رنج می برند!(+حسین زاده)