جورابچیلار

ناسلامتی دانش‌آموزای سمپادی این مملکتیم!...

داستان پایان صمدی - قسمت دوم

پیمان تازه به سکونتگاه رسیده بود، در مخفیگاه را باز کرد و فریاد زد: "هووی گَده! هارداسان صَفِح گَده؟(هوووی انسان پست! کجایی ای انسان صفیح؟)" چند قدم جلوتر رفت و دید که ناظمی دارد روپوش سفید می‌پوشد، ناظمی کیف خود را برداشت و با اشاره به پیمان فهماند که آماده رفتن است.

پیمان از ۸۵امین تصادف همسرش گلایه کرد و از آنجا که استارت نمی‌خورد، یک "س" نثار جد و آباد ماشین کرد و به طور معجزه آسایی ماشین شروع به کار کردن کرد. ناظمی صدای خفه‌ای را احساس کرد، از پیمان در مورد آن پرس و جو کرد و پیمان با اشاره به صندوق عقب گفت که دست و پای گلفرشی تغییر هویت یافته را بسته و در صندوق عقب زندانی کرده و لوله آفتابه طلایی را در دهانش فرو کرده است، ناظمی نفس عمیقی کشید و گفت: "به کلی این مزدور رو فراموش کرده بودیم، خوبه باز تو یادت بوده" پیمان آهنگ حلال اوسون سهراب م(ا).ج(ن) را پلی کرد و گفت: "حالا شل کن، ولیکن نصیحت"

پیمان نیش ترمزی زد و درویش با یک عدد مینی درویش وارد ماشین شدند، در مورد مینی درویش از او سوال پرسیدند. درویش گفت: "آقالار! من داشتم رو DNA ای که از تکاپو زیست گرفته بودم آزمایشاتی انجام می‌دادم که ناخواسته این مینی درویش به وجود اومد، بعدا کامل بهتون توضیح میدم، الان کارای مهم‌تری داریم."